در سومین هفته از مرداد، با دومینیک ارهارد (Dominique Ehrhard) ،طراح باسابقهی بردگیم، در شیراز دیدار داشتم. دومینیک طراح بازی های رومیزی محبوبی مثل مراکش (Marrakesh) پنیک لب (Panic Lab) و کاندوتیری (Condottiere) است و غیر از طراحی بازی به تصویرسازی بازی و کتاب کودک و نقاشی هم میپردازد. در یک روزی که با هم در شیراز سپری کردیم فالوده و دیزی و یخ در بهشت خوردیم و به حافظیه و بازار و مسجد وکیل رفتیم و از طراحی بازی و قصهی پشت بازیها گفتیم. قسمت اول این گزارش را میتوانید اینجا بخوانید. قسمت دوم و پایانی این دیدار تقدیم به شما…
حافظیه
بلیطها را به نگهبان میدهیم و وارد محوطه حافظیه میشویم. پنجشنبه است و بسیار شلوغ. به موازات حوض مستطیلشکل حرکت میکنیم تا به پلکانی که به آرامگاه منتج میشود میرسیم. با احتیاط از کنار جمعیتی که مشغول عکس گرفتن و سلفی انداختن هستند رد میشویم و خودمان را به زیر گنبد میرسانیم. دومینیک مسیر نگاهش را از روی ستونهای بلند رد میکند تا به زیر سقف کاشیکاری شده برساند. از نظم و زیبایی معرق ایرانی به وجد میآید و در ادامهی صحبتمان در مورد روشهای طراحی بازی میگوید: «روش طراحی موقعیت، که من استفاده میکنم، همیشه هم جواب نمیده. چون معمولا در نقطهی مقابل نظم قرار میگیره. مثلا بازی سرنیمیسا Serenimissa که با تم خدایان یونانی طراحی کردم خیلی پر هرج و مرج و غیرقابل پیشبینیه؛ بازیکنا با استفاده از نیروی باد در این بازی کشتیهای همدیگه رو هی اینور و اونور پرت میکنن و حسابی نقشههای همدیگه رو نابود میکنن. با اینکه بازی خوبی بود ولی همین نظمناپذیر بودنش باعث شد خیلی توی بازار موفق نباشه.»

آرامگاه حافظیه
در حد فاصل ورود به حیاط شرقی حافظیه در آرامگاه خاندانی توقف میکنیم. در و پنجرههای چوبی با گلمیخهای برنجی را شیفتهوار ورانداز میکنم. نور غروب از خلال شیشههای رنگی آرامگاه به داخل تابیده و خود را روی سنگ قبرها پخش زمین کرده. صحبتهایش را در ذهنم مرور میکنم، روشی که برایم توصیف کرده کاملا توضیح میدهد که چرا هر بازیاش حسی متفاوت با خود به همراه دارد؛ دومینیک ارهارد تجربه را طراحی میکند و نه فقط یک روش امتیازشماری جدید! از او در مورد Condottiere سوال میکنم. همینطور که به غزلی از حافظ که با خط ثلث روی دیوارهی رواق نگاشته شده نگاه میکند میگوید: «ایدهی اصلیام این بود که یک بازی کارتی طراحی کنم که حس بردگیم بده! برای همینه که بازی یک صفحه داره ولی اصلا اجزای زیادی مثل یک بردگیم نداره. این ایدهی بازی که میتونی پاس بدی ولی همچنان توی نبرد باشی هم جدید بود. کلا اون زمانا ما علاقمندیمون این بود که بشینیم فکر کنیم ببینیم چه چیزهای جدیدی رو میشه به بازیها اضافه کرد.»

آرامگاه خاندانی
روی صندلی نشستهایم و حین رفع خستگی به آوای شجریان که در آرامگاه پخش میشود گوش میدهیم:
گر زحال دل خبر داری بگو ور نشانی مختصر دانی بگو
میپرسم کدام نسخهی کاندوتیری را بیشتر از همه دوست دارد: «اولین نسخهی بازی که خودم تصویرسازی کردهبودم رو بیشتر از همه دوست دارم. اون موقعها تولید بازی در فرانسه خیلی باب نبود. مشکلات چاپ و تولید زیاد داشتیم. مثلا محدودیت انتخاب سایز جعبه داشتیم، که باعث شد مجبور شیم سایز کارتها رو با جعبهی موجود هماهنگ کنیم! تم رو هم خودم انتخاب کردم. کلا هر ناشری یه جوره. گاهی میذارن به عهده طراح و گاهی هم خودشون تعیین میکنن.» از ویژگی تعاملی بازی تعریف میکنم، در تایید حرفم میگوید: «نکتهی خاصی که در مورد کاندوتیری برام مهم بود این بود که یک ارتباط بین بازیکنان دور میز شکل بگیره، یه جور متاگیم. اون زمان این ایده خیلی انقلابی بود. چون حتی مجیک Magic هم هنوز نیومده بود. یه جورایی اون موقع هر کاری انقلابی حساب میشد. الان خیلی تغییر کرده. بازیها خیلی شبیه هم هستن تعدادشون هم بیشتره، سالی حدود ۵۰۰ تا بازی جدید فقط در فرانسه عرضه میشه. بازار خیلی رقابتیه. برای همین اعتقاد دارم که شماها توی ایران یک فرصت خیلی خوب دارین که با خلاقیت خودتون یک مارکت جدید رو شکل بدین.»

اولین نسخهی کاندوتیری با تصویرسازی خود دومینیک
خیابانهای شلوغ آخر هفته
به پیشنهاد آقای لیمویی به سمت کافه کندو حرکت میکنیم. از کنار دروازه قرآن که رد میشویم دومینیک میگوید: «باقی موندن یک اثر در طی سالها خیلی لذتبخش و ارزشمنده. اینکه بازیای که من ۲۵ سال پیش طراحی کردم دوباره منتشر میشه نشون از ماندگاری داره. سالهاست که بازیهای من توی کشورهای مختلف چاپ میشه. حالا هم که توی ایران شما قصد دارین کاندوتیری رو بسازین. خیلی عالیه!» از دور آرامگاه سعدیه را میبینیم و کمی برایش از علاقهی ایرانیها به شعر و ادبیات میگویم و از شاعرانی که آثارشان ماندگار شده. میگوید: «ماندگاری به خیلی عوامل وابسته است. توی بازیها این اتفاق فقط برای تعداد معدودی میافته. جالبیش هم اینه که نمیتونی حدس بزنی کدوم بازیت قراره اینطور بشه. برای من مراکش و کاندوتیری بود، برای برونو فدوتی سیتادلز.» ترافیک نسبتا زیاد به ما امکان میدهد که بیشتر صحبت کنیم. دلم میخوهد بدانم بازیهای مورد علاقهاش کدامند. در کمال تعجب از بازی مدینه Medina نام میبرد. «خیلی هوشمندانس. واقعا بازی رو از منظر طراحی تحسین میکنم. البته من کم بازی میکنم. بازیهایی که معمولا با دور و وریام بازی میکنیم دیکسیت Dixit و گاهی هم مافیا Werewolf هستن و البته یه بازی قدیمی از Days of Wonder (ناشر بازی تیکت تو راید) به اسم دار و دستهی چهارنفره Gang of Four که خیلی دوسش دارم.»

در کافه کندو
کافه کندو
کافه کندو غلغله است! سر و صدای جمعیت داخلش از بر خیابان هم به گوش میرسد. دومینیک و همسرش از این حجم استقبال از بازی رومیزی در ایران شگفت زده شدهاند. میگویم که تعداد کافه بازیهای ایران در این یکی دوساله چندین برابر شده و تقریبا در اکثر شهرهای بزرگ چندتایی کافه با این رویکرد وجود دارد. میگوید: «کافه بازی توی فرانسه نگرفت. خیلی سال پیش یه تعدادی باز شد و بعدم بسته شد. ولی تا دلت بخواد کلوب بازی هست.» آقای لیمویی تنها میز خالی کافه (که از قبل برایمان رزرو شده) را نشان میدهد. روی صندلیها ولو میشویم و تا فاصلهی آوردن منو خودمان را با پیدا کردن بازیهای دومینیک در قفسه بازیها سرگرم میکنیم. صحبتمان به افزایش علاقمندی انسانها در کل دنیا به این سرگرمی میکشد. در جواب سوالم که نظرش را در مورد علت برگشتن آدمها به بازیهای رومیزی میپرسم میگوید: «۲۰ سال پیش خیلیا میگفتن که دورهی این بازیها به سر رسیده و الان عصر دیجیتاله و این حرفا. اما مساله اینه که انسانها به ارتباط احتیاج دارن. برای همین برگشتن به این بازیا و حتی خیلی بیشتر از قبل علاقمندی وجود داره.»

دومینیک ارهارد در حال توضیح قوانین بازی بومرنگ
دو میز آنطرفتر صدای جیغ و دست و هورا بلند میشود، ظاهرا یکی را به خاطر تولدش سورپریز کردهاند. دومینیک برای اینکه صدایش در آن همهمه به گوش من برسد بلند میگوید: «ما توی فرانسه نمیگیم بردگیم. به این بازیها اونجا گفته میشه بازی اجتماعی یا Jeux de Societe و این دقیقا مفهوم اصلی این سرگرمیه. الان خوشبختانه خیلی گستردهتر شده. من افراد بین ۲۵ تا ۳۵ سالهی زیادی رو میبینم که بازی اجتماعی جزو سرگرمیها و فعالیتهاشونه. حتی سر ناهار و وقت استراحت حین کار!» برایمان شربت میآورند تا گلویمان تازه شود. میز کناری پدر و دختری هستند که با هیجان مشغول پاتک بازی کردن هستند. دومینیک لیوان خالی را روی میز میگذارد و از قدیمترها میگوید: «قبلا گیم دیزاین شغل نبود. اما ما کارمون بازی بود. الان شرایط فرق کرده کلی جوون با ایدههای خوب هستن که تلاش میکنن طراحی بازی شغل اصلیشون باشه. ولی کار سختیه، چون تعداد طراحان زیاده و قانع کردن ناشرا سخت و بعدش فروش بازی از اون هم سختتر!»

بازی کارتی بومرنگ
از بین چند بازی و کتابی که به رسم یادگاری برایم آورده، یک بازی کوچک را بر میدارد و پیشنهاد میدهد که آن را بازی کنیم. اسم بازی بومرنگ Boomerang است و هم طراحش دومینیک است و هم تصویرسازش. میگوید به این بازی افتخار میکند ولی خیلی بازی موفقی نبوده. «به نظر من مراکش خیلی بازی خوبی نیست، ولی بازی اجتماعی خوبیه، میشه با همه بازی کرد. برعکس این بازی بومرنگ بازی خیلی خوبیه ولی اونقدا بازی اجتماعی نیست، نمیشه با همه بازیش کرد.» شروع به توضیح دادن قوانین بازی میکند که ترکیبی از مکانیزمهای جورچین Set Collection و مناقصه Bidding است. با خرسندی کاربرد طناب وسط میز را توضیح میدهد: «بومرنگهامون رو برای مناقصه میندازیم اینجا، هرکی نخواد دیگه در مناقصه شرکت کنه همه بومرنگا رو ور میداره و میکشه کنار.» بازی گل میاندازد و نمیفهمیم چگونه نزدیک یک ساعت مشغولش هستیم. رقابت در انتهای بازی بین من و دومینیک بالا میگیرد. در نهایت برنده میشوم. راضی از تجربهای که با بازیاش داشتهایم میگوید: « به این بازی افتخار میکنم. یجورایی آخرین بازیه که طراحی کردم و طرح مشترک من و میشل لاله Michel Lalet (طراح بازی بسیار موفق آبالون) است. ولی خیلی توی بازار موفق نبود. الان اکثر ناشرا با سود یکی دو تا از بازیاشون گذران میکنن و بقیه بازیاشون در حد اینکه خرج خودشون رو درآرن میفروشن.»

با پرسنل کافه کندو
کافه کمکم درحال خلوتتر شدن است. از همهمه و هیاهوی چند ساعت پیش تنها صدای کارت و چنگال میز ما حین خوردن اسنک و سالاد به گوش میرسد. کمی دیگر معاشرت میکنیم و بعد مهیای رفتن میشوند. تا رسیدن ماشین بیرون کافه میایستیم. از آقای لیمویی اطلاعاتی در مورد شیراز و دیگر جاهای دیدنیاش میپرسند. ماشین که میرسد با هم دست میدهیم و میگوید: «از اینکه خواستین حق کپیرایت بازی رو بخرین، در حالیکه مجبور نبودین اینکارو بکنین، ممنونم. خیلی اخلاقی و ارزشمنده. میدونم که الان با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنین ولی همونطور که گفتم اینجا توی ایران شما خیلی فرصتها دارین. میتونین کارهای خلاقانه کنین و بازیهای جدید تولید کنین. امیدوارم بزودی بازیهاتون رو توی اروپا ببینم.» ماشین که دور میشود همراه آقای لیمویی به داخل کافه بر میگردیم، پرسنل کافه مشغول بازگرداندن بازیها به داخل قفسهها و مرتب کردن صندلیها هستند. شیراز پر هیاهو دیگر به آرامش رسیده…
در پایان این گزارش لازم میدونم از دوست خوبم سعید خوشخو که میزبان اقامتم در شیراز بود تشکر ویژه داشته باشم و همچنین از همراهی جناب لیمویی عزیز که از پیشروان این صنعت هستند.
در مورد بازیهای این طراح بیشتر بدانید:
سلام
خیلی عالی بود فقط تو اینفوی تصویر پنجم به جای”توضیح”نوشته شده “تویح”
سلام و ممنون از توجهتون. اصلاح شد.
این کاندوتیری حالا کی میاد به بازار؟ بی صبرانه منتظریم
با توجه به شرایط نمیتونیم تاریخی مشخص کنیم. تلاشمون اینه که تا پایان سال انجام بدیم.
دمتون گرم، خیلی جذاب بود گزارش
سلامت باشین. خوشحالم که دوست داشتین
در مورد بازی که هنوز وجود نداره نظری نمیتونم بدم. درسته؟
میتونین یک سل شیت از طرحتون رو برای هر ناشری که کار بازی میکنه بفرستین.
برای اطلاع از نحوهی ساخت سل شیت این مقاله رو مطالعه کنین:
http://roomizgames.ir/2017/03/13/%d8%b3%d9%84-%d8%b4%db%8c%d8%aa/
ادمین سوالات تکراری رو حذف میکنه.
شما یکبار پرسیدی که بازیت رو کجا بفرستی گفتم برای ناشر.
توضیح اینکه ما بازی قبول نمیکنیم
آقا بسیار بسیار گزارش بسی خوبی بود. خیلی لذت بردم و امیدوارم هر چی زودتر بازی رو روی قفسهها ببینیم.
خیلی جالبه که آدم با کسایی که یه سری بازی موندگار (چه دیجیتال، چه رومیزی) طراحی کردن، صبحت کنه. خیلی چیزا میتونه یاد بگیره آدم.
به هر حال، دمت شدید گرم
ممنونم نادرجون. خوشحالم که دوست داشتی
دم شما گرم
سلام. خیر اطلاعی ندارم
نه خبری ندارم.
هر تصمیمی بگیرن خودشون اعلام میکنن توی سایتشون
سلام خسته نباشید گزارش بسیار عالی بود.امیدوارم هرچی زودتر بازی بیاد.فقط من یه مشکل دارم من عاشق بازی های رومیزی و تخته ای هستم ولی متاسفانه کسی نیست که باهاش بازی کنم شرایطشم ندارم که برم کافه سنمم خیلی بالا نیست پونزده سالمه ولی واقعا دوست دارم که همبازی پیدا کنم و باهاش بازی های رومیزی بکنم ولی خب کسی پیدا نمیشه
چقدر جالب و عالی بود .به دعوت گروه شما ایران اومدند؟
سلام. خیر برنامهاشون این بود که تعطیلات بیان که با ایمیل من همزمان شد
(در قسمت اول گزارش مفصلتر گفتم)