جامعهی گیم ایتالیا نقش مهمی در در صنعت بازیهای رومیزی ایفا میکند. در ادامهی پروندهی بررسی بازیهای طراحان ایتالیایی، به پائولو موری Paolo Mori طراح بازیهایی مثل اتنوس، آگوستوس، لیبرتالیا و واسكو دوگاما میرسیم. در این مقاله به معرفی و بررسی بازی محبوب Libertalia از این طراح بازی و فعال صنعت بردگیم میپردازیم كه بالاترین رتبه را بین بازیهای او در سایت بردگیمگیك در اختیار دارد و در ذات خودش یک بازی کارتی بر اساس تم دزدان دریایی است. پیشاپیش یك نكته را در مورد این بازی لو بدهم و آن هم اینكه اگر از طرفداران بازی Citadels و دیگر بازیهای سبك انتخاب نقش هستید، این بازی برای شماست.
كاپیتان نورینگتون: «تو بدون شك بدترین دزد دریایی هستی كه تا حالا اسمش به گوشم خورده!»
جك اسپارو: «حداقل اسم من به گوش تو خورده!»
اگر بازیهای دیگری كه تا كنون در این پرونده معرفی كردم (زولكین، ماركوپولو، لورنزو) را كشتیهایی تفریحی و لوكس با اتاقها و امكانات فراوانی برای كشف و جستجو در نظر بگیریم، لیبرتالیا در نقطهی مقابل آنها قرار میگیرد؛ یك كشتی چوبی زهوار دررفته با بادبانهایی برافراشته و پر از بشكه و طناب را تصور کنید با ملوانهایی كثیف و خشن كه همهشان یا پایشان چوبی است یا یك چشمشان كور، و از سر و كولشان میمون و طوطی بالا میرود و یك سره نگاه به افق دوختهاند تا یك كشتی بختبرگشته را پیدا كنند برای چپاول و غارت.
در واقع میتوان گفت که بازی رومیزی لیبرتالیا، هم از نظر قصه و هم از نظر گیمپلی ارتباط نزدیكی با سبك زندگی این كسبهی محترم دریاها دارد. در این بازی بازیكنان نه تنها نقش جماعتی از دزدان شریف دریایی را بازی می كنند، بلكه در طول بازی هم مجبور به دزدی و بلوف زدن و ذهنخوانی رقیبان میشوند. برای بُردن در این بازی نیازی به استراتژی بلند مدت نیست، تنها باید مثل جك اسپارو جسور بود و ریسكپذیر، چون این بازی درست مثل زندگی دزدان دریایی در هر لحظه تغییر میکند و پر است از هرج و مرج و بینظمی!
اگه منتظر فرصت مناسبی، الان وقتشه!
در ابتدای بازی ٩ شخصیت به شكل تصادفی از بین ٣٠ شخصیت موجود در بازی انتخاب میشوند و هر بازیكن با آن ٩ کارت شخصیت بازی را آغاز میكند (کارتهای در دست همهی بازیکنان یکسان است). در هر نوبت بازی، تمام بازیكنان به شكل همزمان یكی از كارتهای دستشان را بازی میكنند. سپس كارتها به ترتیب عددشان روی بُرد بازی چیده میشوند تا در سه مرحله فعال شوند. در مرحلهی اول یا فاز صبح، کارتهایی که علامت خورشید داشته باشند به ترتیب از چپ به راست (از عدد کمتر به زیاد) تاثیرشان در بازی اعمال میشود، سپس در مرحلهی دوم یا فاز غروب از راست به چپ، صاحب هر کارت یک غنیمت از غنائم کشتی بر میدارد. بعد هم تمام بازیکنان در فاز شب، کارتی که بازی کردهاند را (اگر یارو زنده مانده باشد) در کُنام خودشان قرار میدهند.
نکته اینجاست که کارتی که صاحبش با هزار امید و آرزو به کشتی میفرستد بسته به اینکه دیگران چه کارتی بازی کردهاند، ممکن است هیچوقت برنگردد و هیچ سودی هم به صاحبش نرساند. مثلا در همین تصویر پایین بازیکن مشکی که کارت ۴ را بازی کرده، فاز روز را شروع میکند که به او اجازه میدهد یکی از کارتهایی که قبلا بازی کرده بوده را دوباره در دستش قرار دهد، سپس بازیکن سبز (با عدد ۹) باید نصف سکههایش را بدهد (نگرانش نباشید! اگر این یارو را تا پایان راند حفظ کند ۱۰ سکه میگیرد)، اما بازیکن قرمز و زرد هر دو کارت ۱۴ بازی کردهاند درحالیکه بازیکن قرمز به خاطر اینکه عدد پایین کارتش کمتر است قبل از بازیکن زرد قرار گرفته، حالا خاصیت کارت ۱۴ چیست؟ هیچی، یک جاشوی بیاعصاب است که کارتی که بالاترین عدد را داشته باشد میسوزاند! و ای بیداد! منظورم از هرج و مرج همین بود. این دو بازیکن میخواستند با از بین بردن عدد بالا، اولین نفری باشند تا در مرحلهی غروب گنجی برای خود بر میدارند. ولی زرنگی بازیکن قرمز این بود که میدانست که حتی اگر بازیکن دیگری هم ۱۴ بازی کند، کارت او نخواهد سوخت!
این کار یا جنون محضه… یا نبوغ کامل!
در این بازی صرفا برای کسب امتیاز نباید بازی کرد. تخریب نقشهی دیگران گاهی مهمتر از بازی کردن بهترین کارت است. همین باعث میشود که در شروع هر نوبت، بازیکنان بعد از نگاه کردن به کارتهای خودشان، مثل یک روح به آرامی سرشان را از پشت کارتها بالا بیاورند و همدیگر را نگاه کنند و تلاش کنند تا به درون سیستم مغزی بازیکن دیگر نفوذ کنند تا بفهمند چه نقشهای در سر دارد. همانطور که گفتم تمام بازیکنان کارتهای یکسانی در دست دارند، پس اگر کارتی بازی شد، دیگر بازی شد. آن بازیکن دیگر آن کارت را ندارد و این حقیقت، موقعیتهای زیادی را برای دیگران باز میکند.
کارتها تواناییهای متفاوتی دارند و باعث شکلگیری ترکیبات جالبی میشوند: کارتی را بازی میکنید تا پولی به چنگ آورید، کارتی را برای از دست دادن پول، کارتی را برای پول کندن از نفر اول، کارتی را برای سوزاندن یک کارت از عرشهی یک بازیکن دیگر، کارتی را برای انتقال تمام طلسمها به یک بازیکن، کارتی برای زنده کردن یک کاراکتری که قبلا مرده و … با وجود چنین کارتهای خبیثی برنامهریزی بسیار سخت میشود، زیرا هر تلاشی برای ساخت یک زنجیرهی پُر سود از کارتهای در دست، میتواند هر آن توسط یک بازیکن دیگر شکسته شود. این بازی به روانشناسی و خواندن فکر دیگران احتیاج دارد، ولی چه سود که گاهی حتی این توانایی هم در سایهی لوپ بیحاصل «من میدونم که اون میدونه که من میدونم که…» به فنا میرود. معمولا بعد از کلی فکر و کار کشیدن از نیمکرهی چپ و راست مغز و کبد و نخاع و چند جای دیگر، زمانیکه کارتها رو میشود چشمها همه چهارتا میشود و رگ پیشانی و گردن است که بیرون میزند؛ در این بازی در کسری از ثانیه همه چیز نابود شدنی است.
همهی گنجها که طلا و نقره نیست، رفیق!
اما با تمام این هرج و مرج ظاهری، برندهشدن در لیبرتالیا به هیچ وجه با شانس و اقبال تنها حاصل نمیشود. جلو افتادن در این بازی معمولا موقتی است. بازیکنان با استفاده از ویژگی کارتهای خود میتوانند موقعیتهای از دست رفته را زنده کنند. نکتهی مهم، بازی کردن یک کارت در زمان درست است. از طرفی در پایان هر ۶ نوبت از بازی، هر بازیکن دوباره ۶ کارت جدید دریافت میکند و اینکه هر بازیکن کدام ۳ کارت را از راند قبل به این راند آورده مسالهایست که تا دور سوم بازی (که دور پایانی است)، ممکن است به فراموشی سپرده شود. اینجاست که بازیکنی که عقب مانده بوده با ترکیب کارتهای جدیدش با کارتهای قدیمی، کمبوهایی را به چک و چانهی رقبا لحاظ میکند و عقبماندگیاش را جبران.
در این بازی همه چیز تیز است، حتی غنائمی که در فاز غروب تقسیم میشوند! در بین غنائم چندین طلسم و عوامل منفی وجود دارد، در نتیجه بازیکنان هم تلاش میکنند تا برای برداشتن غنیمت اول باشند و هم از طرفی میترسند که اول باشند و دچار خباثت دیگران شوند و از طرف دیگرتری هم اگر خیلی عددشان بالا نباشد مجبورند به برداشتن طلسمهای نفرتانگیز تن در دهند. این تصمیمگیریهای سخت و تاکتیکی باعث میشود که همیشه احتمال خطر باشد و بازیکنی میتواند بهتر بازی کند که همیشه برنامهریزی دومی در سر داشته باشد.
چه چیزی این بازی را خاص میکند؟
لیبرتالیا یکی از بازیهایی است که بعد از هر بار بازی کردن آن دیگر مغزم برای بازی دیگری جواب نمیدهد. در تمام لحظات بازی نیمکرهی راست مغزم مشغول بررسی و مدیریت کارتهای در دستم است و نیمکرهی چپم در حال تلاش برای خواندن ذهن دیگر بازیکنان. و این به معنای پیچیده بودن بازی نیست. اتفاقا قوانین اصلی بازی بسیار ساده هستند و تمام خرده قانونهای آن روی کارتها قرار گرفتهاند. از طرفی بازی بسیار سریع است و در زمانی زیر یک ساعت تمام میشود. با تعداد مختلف بازیکنان هم قابل انجام است و حتی با تعداد بالا جالبتر هم میشود، زیرا فضا برای مشت و لگد انداختن بازیکنان به یکدیگر و برداشتن غنائم بیشتر میشود.
لیبرتالیا بازی تلاش برای بیشتر خواستن و چپاول و بدخواهی است. ولی جذابیت بازی در این است که به هیچ عنوان ناخوشایند نیست. بازی همیشه راههایی پیش روی کسانی که مالباختهاند قرار میدهند. همیشه میتوان رودست زد و شگفتی آفرید. ذهن بازیکنان در طول بازی همیشه در حد فاصل بین تصمیمات شخصی و پیشبینی تصمیمات دیگر بازیکنان در نوسان است و مدام سوالاتی مثل «کی چه کارتی رو الان میخواد بازی کنه؟ چه کارتی الان قویتره؟ چه کارتی رو اول بازی کنم و چه کارتی رو بعدش؟ اول میمونم رو بازی کنم که بعدش بتونم با وحشی جایگزینش کنم و کارت عدد بالای بقیه رو بزنم! اما اگه کامبیز هم همین فکرو کرده باشه چی؟؟» را از خود میپرسند.
لیبرتالیا به همان اندازه که بازی تفکر و تاکتیک و مدیریت درست کارتهای در دست است، به همان اندازه هم بازی بلوف و پیشبینی و توانایی تغییر نقشه است. از آن دست بازیهایی است که برای لذت بردن از آنها تنها هوشمندی کافی نیست، بلکه باحال بودن هم لازم است… زندگی دزدان دریایی این است!
بازی Libertalia یک بازی رومیزی برای ۲-۶ بازیکن است با زمان بازی حدود ۴۵ دقیقه.
بسیار لذت بردم این بخش معرفی بی نظیره
ممنونم. باعث افتخاره که دوست داشتی