من یه غولم!
غولا تنبلن. غولا زیاد اجتماعی نیستن. غولا معمولا کنج غارن. تو ممکنه که گرگینه باشی. یا یه جادوگر! یا حتی ممکنه یه آدم باشی!!!
من تو رو نمیشناسم. تا همین چند وقت پیش انتظارم بیشتر از این هم نبود. قاعدتا خیلی ها رو نباید بشناسم. (رجوع شود به غولیت من.)
صبر کن ببینم! یعنی ممکنه که از غولیتم کم شده باشه؟! چون دارم فکر میکنم که شاید تو رو بشناسم! یا به همین زودی ببینمت و در عرض پنج دقیقه با هم دوست بشیم!!! این اصلا با آرمان های غول بودنم هماهنگ نیست! (فریاد میزند و در پشت درخت کلفت و پهنی پنهان میشود.)
اما چی شد که اینجوری شد؟
اون قسمتش به کسی ربطی نداره.
بهتره ماجرای جمعه ی گذشته رو تعریف کنم. قرار شد که جمعه، بریم بازی کنیم. من بیشتر برای صبحونه و قهوه نقشه کشیده بودم. آخه غولا خیلی خوردن دوس دارن. قهوه که دیگه نگو! علیرضا ماها رو دور هم جمع کرده بود. ماها کیا بودیم؟ یه مشت غول و جادوگر و گرگینه و حتی آدم و خیلی موجودات دیگه. چه بازیای؟ تا حالا پیکنیک رفتی؟ همون شکلی که تو پیکنیک هرکی یه غذایی میاره، اونجا هرکی با خودش بازی آورده بود.
غولا عاشق بازین. ولی خب متاسفانه غولا هم محدود به مکان و زمانن. همه ی بازیها رو نمیشه بازی کرد.
از صبح تا عصر بازی کردیم و خوردیم و خندیدیم. کلللللی بازی، وافل، قهوه، پیتزا و …. (در رویای خود محو میشود.)
مثل همه ی جلسه های بازی دورهمی، بازم دوست پیدا کردم.
لعنتی! مگه ممکنه؟ من یه غولم! چه طور میشه این همه دوست پیدا کرده باشم؟ همش تقصیر بازیه.
لعنتی! من یه غولم؟
—
پس نوشت:
از همت گروه باهمزی خیلی متشکریم. همیشه از این کارا بکنید.
بهترینی آرش! هاهاها نور سرم رو اذیت می کنه! :))
مرسی که تشریف فرما شدید و از همایت شما خیلی ممنونم.
خیلی خوش گذشت. دستت مرسی. 🙂
عالی بود
بازتاب هارومیز – غولی که نمیبازد.