بخش اول مصاحبه رو میتونید در این پیوند مطالعه کنید.
رومیز: برخلاف دایس تاور یا مثلاً Shut Up & Sit Down تو همه کارها رو معمولاً خودت تنهایی انجام میدی. آیا سخت نیست و در نظر نداری یک تیم درست کنی که بهت کمک کنن؟
ریچارد: راستش زمانی که در انگلیس زندگی میکردیم یک گروه داشتیم که بعضی روزها با جنیفر (همسر ریچارد) میرفتیم و باهاشون بازی میکردیم و چون جنیفر تنها دختر اونجا بود خیلیها علاقه داشتن که با اون بازی کنن و ساعات خیلی خوشی رو باهم داشتیم. من دوست دارم با افراد دیگه بازی کنم چون تجاربی که به دست میارن رو به اشتراک میذارن و خیلی جذابه. با این حال، لذتی که از بازی کردن با جنیفر میبرم خیلی فرق میکنه. واقعیت اینه که اگر فرض کنیم فردا یک اتوبوس به جنیفر بزنه و من اون رو از دست بدم و تنها بمونم، فکر کنم همه بازیها رو بفروشم. چون بدون جنیفر بازی کردن برام بیمعناست.
در مورد تحلیل بازیها که اشاره کردی، واقعیت اینه که جنیفر دوست نداره اینکار رو بکنه. وقتی بازی می کنه میگه خیلی خوبه و بیا بازی بعدی رو شروع کنیم ولی اصلاً دوست نداره وارد تحلیل بازی بشه. منم به خاطر پیشزمینهای که در طراحی بازی داشتم واقعاً علاقه دارم که بازیها رو تحلیل کنم و خودم رو مسئول میدونم دراینباره. همسرم هیچوقت قوانین بازی هارو نمیخونه و همه و همه خودم هستم و از این کار هم لذت میبرم. ما حدود 25 ساله که ازدواج کردیم، اون دوست منه و من اونو بیشتر از هر شخص دیگه روی کره زمین میشناسمش. میدونم که نسبت به رقبای دیگه کارم ضعیف تره ولی برام مهم نیست، چون به این دلیل نیست که بازی میکنم.
رومیز: کمی دربارهی ساختار ویدیوهات برامون بگو(سه قسمتی بودن ویدیوی معرفی هر بازی) و این که چرا این ساختار رو انتخاب کردی؟
یک پیشنهاد: نظرت چیه که در کنار ویدیوهای گفتهشده برای هر بازی یک نسخه سریع (Quickie) هم درست کنی که توش هم بازی رو یه مرور اجمالی کنی و هم نظر نهاییات در مورد بازی بگی. این رو از این جهت می گم که خیلی وقتا خودم و یا دوستانم اول ویدیوی نظر نهایی Final Thoughts) رو نگاه میکنیم، بعد میریم سراغ گیم پلی بازی.
ریچارد: موضوع اینه که وقتی من آیفونم رو بر میدارم، توی یک بعدازظهر همه ویدئو رو از اول تا آخر بدون وقفه میگیرم. زمانی که بازنشسته کردم خودم رو از طراحی بازیهای ویدئویی سه ماهی بیکار بودم. من حدود چهل سالمه و بازنشسته و برای همین جنیفر و من خیلی اقتصادی زندگی میکنیم. ما هیچوقت برای شام به رستوران نمیریم و اینکه خیلی کم پیش میاد مسافرت کنیم. زمانی که سرکار بودم ماهانه چیزی حدود 3 یا 4 هزار پوند درآمد داشتم و مبلغ خوبی بود. اما زمانی که بازنشسته شدم خب طبیعتاً خبری از این مقدار پول نیست ولی خب مشکلی نداره! من پیش خودم تو اون سه ماه فکر میکردم که چطوره که یک سری ویدئو ضبط کنم؟ و فکرشو بکن که اگه به محبوبی ویدیوهای تام وسل (Tom Vasel) بشه چی میشه؟ ممکنه ناشرها یک کپی از بازیها رو برام بفرستن! در واقع ویدئوهایی که راجع به نحوه بازی (Let’s Play) هست رتبه دوم بازدیدکننده رو داخل یوتیوب داره. به همین خاطر من به نظرم رسید که میتونم یه همچین کاری رو انجام بدم، بعلاوه این خودش یه تفریح هم هست. توی اون زمان هنوز این سبک صحبت کردن راجع به بردگیم وجود نداشت و فکر کردم که خیلی خوبه اگه یک همچین چیزی رو ایجاد کنم. و این شد که اولین کارم رو ساختم و آپلود کردم (Helvetia)و مردم عاشقش شدن. پس نمونههای دیگه هم به مرور آپلود کردم و ادامه پیدا کرد. در سال اول همه ویدئوها رو بیوقفه ضبط میکردم. من ویدئوها رو ویرایش نمیکنم و خیلی برام مهم نیست. تنها توجه من به کاریه که در هنگام ضبط انجام میدم نه چیز دیگه. در سال اول زمان ویدئوها از 30 تا 40 دقیقه متغیر بود و هنوز هم من با همون آیفون خودم ضبط میکردم. همین مساله چند تا مشکل رو در پی داشت: اول اینکه 40 دقیقه بدون توقف فیلم گرفتن با آیفون 4 خیلی ریسک داره و تو اون مدت ممکن بود آیفون از کار بیافته و منو مجبور کنه تمام کار رو از اول شروع کنم. مشکل بعدی این بود که ویدئوها مدام طولانی تر میشدن و مردم هم از دیدنشون خسته میشدن و بهم گفتن که بیا چند قسمتش کن. نکته بعدی این بود که با طولانی تر شدن ویدئوها کیفیت کار افت میکرد چون من دیگه پیر شدم و زود خسته میشدم و اشتباهاتم زیادتر میشد.
بر اساس آماری که یوتیوب بهم میده من متوجه شدم که دقایق اول رو خیلیها نگاه می کنن و هرچه جلوتر میره تعداد بازدیدکنندهها کمتر میشه ولی خب افرادی هم هستن که تمام ویدئو رو نگاه کنن. به خودم گفتم که خیلی خوبه که ویدئوها رو تقسیم کنم و هر کی خواست بتونه قسمتهایی که دوست داره رو ببینه و بهتر ازون آیفونم هم دیگه مشکلی براش پیش نمیاد.
رومیز: این اواخر یک سری ویدیوی مشترک با دایس تاور و نیک (BoardGameBrawl) کار کردی که خیلی جالب بودن. به خصوص دیدن تو در حال بازی یک پارتی گیم (Resistance). یه مقدار توضیح می دی که ایده از کی بود و چه بازخوردی داشت و از همه مهمتر این که میخوای این کار رو با منتقدین دیگه هم امتحان کنی؟ راستی تو یه ویدیو به اسکات نیکلسون اشاره کردی به عنوان کسی که پیشقراول معرفی ویدیویی بردگیم هاست. چطوره یک ویدیو مشترک دربارهی بازیهای محبوبتون بسازید؟ فکر میکنم خیلی جذاب می شه.
ریچارد: آره مطمئنم جذاب میشه، البته سال گذشته من یک کار دیگه هم به این سبک برای معرفی Madeira داشتم، در قسمت نظر نهایی بود.
جریان دایس تاور اینطور اتفاق افتاد که تام وسل قصد داشت برای بازیهای یورو لیگ یک کیک استارتر ایجاد کنه و تصمیم داشت که به فلوریدا بره و اولین نفری که تو ذهنش بود برای انجام این کار من بودم! و کاملاً این ایده خود تام بود. و اگه بخوام صادق باشم تنها دلیلی که باعث شد من به فلوریدا برم این بود که تام برام بلیت رایگان میگرفت و من هم می تونستم مادرم رو که در اونجا زندگی میکرد بعد سالها ببینم و خیلی راحت به تام گفتم: “تام! من میخوام ازت سو استفاده کنم!” بعدش تام ازم یک فهرست خواست از بازیهایی که میخوام و من هم فهرست بلند بالایی تهیه کردم از بازیهایی که نمیشد دو نفره بازی کرد. بازیهایی مثل Resistance, Werewolf, Battlestar Galactica, Dead of Winter رو تو فهرست آورده بودم. یا مثلاً بازیی مثل Carson City که اتفاقاً با جنیفر هم بازی کرده بودم و خیلی دوستش داشتم ولی ما خیلی دوستانه بازی میکنیم، تو این سفر وقتی Carson city رو بازی کردیم نفس من رو گرفتن! بعدش اتفاقات با نیک شروع شد. نمیدونم اطلاع داری یا نه ولی در گذشته با نیک در Board Game Brawl برنامه داشتیم و خیلی باهم در تضاد بودیم و مردم هم این رو فهمیده بودن و در یک پادکست در پاسخ به یک سؤال گفتم که هنوز هم عاشق Board Game Brawl هستم و همیشه دنبال میکنم. این شد که نیک به من ایمیلی داد و گفت بیا گذشته رو فراموش کنیم. گفتم که تا فلوریدا هستم برم سراغش و یک ویدئو بگیریم؟ و این شد که بعد از متوجه شدن برنامهای که تام وسل برام چیده بود اون ویدئو هارو ضبط کردیم و خیلی هم جذاب شد.
رومیز: چندی پیش یک ویدیو ساختی در مورد 10 بازی ویدیویی برتر از دید خودت. یه چیزی که خیلیها رو شوکه کرد انتخاب اولت بود :Elite Beat Agents. لطفاً یک مقدار در مورد این انتخاب توضیح بده.
ریچارد: در مورد نظراتم داخل ویدئو هم صحبت کردم. من همیشه بازیهای ویدئویی رو دوست داشتم ولی الان دیگه بازی نمیکنم. ولی اغلب اگه بشه بازیهایی ریتمیک رو سراغشون میرم بازیهایی مثل Samba de Amigo و Guitar Hero که خیلی دوستشون دارم و همشون در مورد موسیقیه. البته بازی کوچک Elite Beat Agents کاملاً راجع به موسیقی نیست. در واقع بازیی هست که یه داستانی رو روایت می کنه. داستانهایی مثل یه دختری که کمک میخواد یا اینکه یه بازیکن بیسبال به نبرد اژدها میره! تکتک داستاناش عجیب و غیر معموله برای یه ویدئو گیم. وقتی بازی کردم دیدم همه این داستانهای احمقانه سرگرم کننده است! و صد در صد بازی تمرکز داره روی کمک به مردم نه کشتنشون! هستن بازیهایی که راجع به کشتار نباشن ولی اکثر بازیها تمرکزشون روی کشتن مردمه. اما این یکی این جوری نبود و خیلی خوشحالم که این بازی رو انتخاب کردم. تو این سبک بازی یک بازی به اسم OSU هم هست که خیلی جالب کار کردن و شما میتونی هر آهنگی رو که میخوای دانلود کنی و داخل بازی بریزی و بازی کنی! من نمیدونم حق مؤلف و کپیرایت چطوری رعایت میشه تو این بازی اما مهم نیست! مهم اینه که سرگرم کننده هستش و نکته قابلتوجه اینه که بدون داشتن آلت موسیقی شما فقط با فشار دادن دکمه میتونی حس ساز زدن رو داشته باشی که این نکته قابلتوجه ایه.
رومیز: سؤال آخر و شاید هم پیشنهاد آخر: آیا ما در آینده نزدیک منتظر بردگیمی به طراحی ریچارد هَم باشیم؟ اصلاً تا به حال به این موضوع فکر کردی و اگر آره تو برنامهات هستش؟
ریچارد: نه! یک همچین چیزی هرگز اتفاق نمیوفته. معمولاً این سؤال از من شده، من 20 سال طراح بازی بودم و ازش اومدم بیرون چون خیلی زیاد بازی طراحی کردم و نمی تونم مثل یک فرد معمولی که بازی رایانهای انجام میده بازی کنم و لذت ببرم، چون همش در مورد مسائل ساخت و طراحیش فکر میکنم و لذت رو ازم گرفته و اصلاً دلم نمیخواد یک همچین اتفاقی برای بردگیم بیوفته و حتی تحلیل بازی که در Rahdo انجام میدم هم خیلی خطرناکه چون ممکنه همچین اتفاقی برام بیوفته. اما اگه قرار بود طراحی کنم، من تو فکرم همیشه یه بازی شبیهسازی اقتصادی بوده، من سازنده باشم، شما صادرکننده، نفر سوم توزیعکننده و نفر چهارم خردهفروش و همه ما یک بازی متفاوتی داشته باشیم و در آخر هم کسی برنده باشه که ثروت بیشتری رو کسب کرده. یه نوع از این حالت داخل Fury of Dracula هست ولی خیلی ملموس نیست. آره من یک همچین چیزی رو خیلی میپسندم و دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد.
رومیز: ریچارد ازت متشکرم که این وقت رو به ما دادی تا مصاحبهای باهات داشته باشیم. حرفی داری با طرفدارانت بزنی؟
ریچارد: از همه کسانی که وقت گذاشتن و این مصاحبه طولانی رو خوندن تشکر میکنم.
ثبت دیدگاه
خوشحال میشوم که دیدگاه شما را در مورد مقالهی ارائه شده بدانم.
ممنون میشوم در نگارش دیدگاه خود این نکتهها را در نظر بگیرید: