سلام! شما دارین مجموعه نوشتههای «وای! چه باحاله!» رو میخونین. اینجا قراره کلی بازی رومیزی به شما معرفی کنم؛ بگم چیهاش باحاله، کیا ممکنه خوششون بیاد و در آخر آیا میتونه جایزۀ «وای! چه باحاله!» رو از طرف من نصیب خودش کنه یا نه!
چیزهایی که مینویسم هم شاید مناسب اونایی باشه که گیک هستن و اینکارهن و هم به درد اونایی میخوره که صرفاً بردگیم رو دوس دارن. اسم اصلیش هم اینه: «وای! چه باحاله!، هوم! بد نیست!، اوم! راستش…!» میخواستم طولانیترین اسم مجموعه نقد بازی دنیا رو داشته باشه. اول هم نباشه لااقل تو رنک هست! میدونین که، رنک خیلی مهمه!!
یه سری بخش داره. تو هر بخشش جدا جدا در مورد چیزهای مختلفش میگم. میگم که کلا چیه، چیا توش داره، چه مدلیه، چیش باحاله، چیش نیست، به درد کیا میخوره، رنکش چنده، و سر آخر وای چه باحال هست واقعا یا نه؟ اینطوری میتونین، اگه حوصله ندارین، برین اون بخشی که میخواین رو بخونین.
امیدوارم که حال کنین. خوب، بزنین بریم!
… و اینطوری بود که ما سر از آفریقا در آوردیم.
ماجرا چیه؟
تو مومباسا ما یه سری بازرگانیم که میخوایم چهارتا شرکت که تو کارِ موز، پنبه و قهوه هستن، پا بگیرن و ما با خرید سهامهاشون پول بیشتری به جیب بزنیم. حساب و کتابمون رو هم نگه داریم و معادن الماس بیشتری رو هم به چنگ بیاریم و ازین حرفا … . بازی راستش در مورد استثمار آفریقاست، پس منطقاً درونش چیز تلخیه. ولی تمرکز بازی اصلاً روی این چیزا نیست و طراح فقط ازین تم برای نمایش مکانیسمهاش استفاده کرده. در عوض تو کتابچهش (رولبوکش) برای کسایی که به تاریخ این قضیه علاقهمندن مرجع هم معرفی کرده.
چیا داره توش؟
یه بورد بزرگ با مپ آفریقا. چند تیکه بورد ماژولار داره که دو روعه. کلی کارت. کلی توکن. لولو و فیگور اما نداره، اگه دنبال این چیزایین!
توش چه خبره؟
چیزی که برامون مهمه اینه که اون کمپانیای که ما سهام بیشتری ازش داریم، ارزش سهامش بالاتر باشه. پس تلاش میکنیم خونههای بیشتری از اون کمپانی رو تو سطح قاره گسترش بدیم. هرچی بیشتر، بهتر. اما این همۀ ماجرا نیست! ما میتونیم بریم دنبال الماس و باهاش کلی پول به جیب بزنیم. یا اینکه تمرکز کنیم روی حساب و کتاب خودمون و بایگانیمون رو از دفتر خریدهامون پر کنیم. کسل کنندهست ظاهر این آخری، ولی کلی پول بهتون میده! یه سری قلمبه (استوانه کوتاه) هم داریم که مثلا نیروهامونن برای نیروگذاری یا همون ورکرپلیسمنت (یعنی میذاریمشون یه جایی به عنوان نشونه که میخوایم کارِ اونجا رو انجام بدیم و کاری که اونجاست رو انجام میدیم)!
چه جوری؟
ما دستمون یه سری کارت داریم. یه سری هم تو بازی هست و میتونیم بخریم و به دستمون اضافه کنیم. ولی هر بار نهایتاً میتونیم سهتاش رو بازی کنیم. اگه تا حدودی توی بخش حسابوکتاب جلو رفته باشیم و یه کم هم الماس داشته باشیم، میشه حتی تا پنج تا کارت هم بازی کرد که خیلی فرقشه اگه بتونیم. منتها! نه تنها مهمه که کدوم کارتها رو بازی کنیم، شاید این مهمتره که توی کدوم ستون جلوی خودمون بازیشون کنیم. کارتهای بازیشده یک ستون دستمون برنمیگردن و روی هم انبار میشن. ما هر بار میتونیم یکی از این دسته کارتها رو به دستمون برگردونیم. باقیش میمونه همونجا، رو زمین!
با بازی کردن این کارتهاست که میتونیم کارخونهای که دوس داریم رو بسط بدیم، جنس یا کارت جدید به دستمون اضافه کنیم، جوهر تهیه کنیم که باهاش دفتر بخریم، حسابکتابمون رو نگه داریم و الماس جمع کنیم. هر ساختمونی هم که از یه شرکت روی مپ قرار میگیره، یه جایزهای، قابلیتی چیزی بهمون میده.
با اون قلمبهها هم که اول بازی دوتا ازش داریم، میتونیم روی نقشه به جاهای مختلفش بریم و کارهای زیادی بکنیم؛ مثلاً بذاریمشون اینجا و بگیم بیشترین مدل از یک جنس رو داریم (آقای پنبهها یا خانوم موزهاییم! مثلاً) و جایزشو بگیریم، یا بذاریمش جای دیگه و ویژگی جدید ولی یکبار مصرفی رو به نوبت بعدیمون اضافه کنیم، یا بذاریم اون یکی جا اونورتری، که کارت بسوزونیم و ازش پول در بیاریم و خیلی کارهای دیگه.
چیش باحاله؟
اوف! همه چیش! اینکه این همه مکانیسم کنار هم تو یه بازی باشن و بازی قفل نکنه خودش یه اسکار داره! اما جذابترین چیز بازی به نظر من حس آزادیایه که مومباسا بهت میده. میتونی روی سهام یه شرکت سرمایهگذاری کنی و بسطش بدی. دوس نداری؟ میتونی سهام شرکتهای موفق رو مدام بخری و از سودشون استفاده کنی. خوشت نیومد؟ برو جوهر جور کن دفتر بخر و ازونجا امتیاز بگیر. بازم نه؟! الماس! الماس جمع کن تو بازی، عشقِ دنیا و آخرت رو بکن! شایدم یه کمی ازین و یه کمی ازون.
برای گیکها، برای اونایی که براشون مهمه چطوری بهترین سیستم رو بچینن، این بازی شاید بهشته. چون اگه درست برنامهریزی کنین، که این یعنی حسابی از راند اول برنامهریزیِ دقیقِ موشکافانۀ مو لادرزش نرۀ خفن بچینین، آخر بازی خودتون از سیستمی که پیاده کردین انگشت به دهن میمونین. اگرم مثل من خورۀ بهترین سیستمِ ممکن در جهانِ آفرینش نیستین، همین که چهارتا چیز که تو ذهنتونه رو پیاده کرده باشین، شادترین آدم روی کرۀ زمین میشین. چون اون لحظهای که اون کارتهایی که باید رو توی دستتون دارین و بعد چنتا کمبو باهاش میزنین، از کشتن گندهترین غولها تو بازیهای دیگه دلچسبتره!
اینکه این بازی کنترل منطقهای (عِریا کُونْتُورُول، یعنی یه سری منطقه یا فضا رو روی نقشۀ بازی تحت کنترل در بیاریم) داره، در عین حال نیروگذاری داره، مهمه که کارتهای تو دستمو کجا بچینم (هَند مَنِیجْمِنْت یا مدیریتِ دست داره)، مهمه که رو چی سرمایهگذاری کنم، و همۀ اینها کنارِ هم انقدری خوب روغنکاری شده باشه که نفهمی داری این همه کار رو با هم میکنی، دستمریزاد داره.
قشنگی کنترل منطقهایش اینه که، اون ساختمون کمپانیها که باهاش روی مپِ بازی، یه شرکت خاص رو گسترش میدیم، مال ما نیست! مال همهست، و مال هیچکس نیست! یعنی خیلی محتمله که دستهای بعدی خودتون با یه کمپانی دیگه بیاین و ساختمونهای اون شرکتی رو که خودتون بسطش داده بودین از روی مپ بردارین، چون اینطوری اون لحظه سودِ بیشتری براتون داره! و اینکه من دو تا قلمبه بیشتر تو دستم ندارم. و کلی جا هست که میتونم اینها رو بذارم. کجا بذارم تا یکی دیگه اونجا رو پر نکرده؟ این دست بذارم یا اول این کارته رو بازی کنم؟ و …
همۀ اینا رو گفتم، ولی زیباترین جای این بازی همون بازی با کارتهاست. اولِ هر نوبت باید فکر کنم کدوم کارتها رو بازی کنم، کدوم ستون بذارمشون، کی دوباره میخوامشون. کنار کدوم کارتها باشن بهتره، روی نقشه چه خبره، چه کارتی برای خریدن هست، برم برای بسط دادن یا برای افزایش سهام، یا کارت جدید بخرم، یا جوهر بگیرم حسابکتاب رو زیاد کنم، یا برم سراغ الماس … پوووخخخ! اینجاست که ممکنه مُختون منفجر شه، ولی همزمان این لحظات از هیجانانگیزترین لحظههای بازیه!
این هم که بازیکنا فقط برای خودشون بازی نمیکنن و تصمیم من، خصوصاً برای گسترش کمپانیها، ممکنه بازی یه نفر دیگه رو خراب کنه یا تحت تاثیر قرار بده، واقعاً نکتۀ مثبتیه. در عین حال انقدری چیز شاخصی نیست که بشه باهاش نتیجه رو تغییر داد و به اصطلاح کینگ میکر یا تعیین برنده کرد.
توکنهای کتابش رو من خیلی دوس دارم. اینکه شبیه کتابه برای من خیلی جذابه. و توکن جوهر هم بامزهست و حس خوبی داره.
چیش معمولیه؟
آرتش. کلاً مومباسا بازی خیلی خوشگلی نیست. و حیفه واقعاً. آره میدونم، یوروها معمولاً زیبا نیستن، البته تا وقتی یاد لیسبوآ و بلادریج و اینا نیفتیم. خصوصاً که آفریقا خیلی زیباست! حیف نیست بالاغیرتاً یه بازی با تمِ آفریقا زیبا نباشه؟ نه که بازی زشتی باشه. ولی تصور اینکه اگه این بازی زیباتر بود چقدر بیشتر به دل مینشست و ظاهر خنثاش الان چقدر ممکنه آدمارو دور کنه از این بازی، یه مقدار ناراحت کنندهست.
چیش رو مخه؟
حقیقتاً هیچیش. شاید تنها چیزی که تازه طراح تلاششو کرده با رنگ هم به ما نشون بده، ولی من هربار اشتباه میکنم سرش، بخش نیروگذاری مرتبط با شهرهاست. روی نقشه تمام قسمتهای نیروگذاری در یک سمته و در نتیجه کنار خود همون شهر نیست. هر بار که قلمبه رو اونجا میذاریم تا ازش استفاده کنیم، من مدام فکر میکنم که اون شهر بغلیه منظورشه. ولی نه! با رنگ مشخص کرده. مثلاً سفیده! میرم در شهر سفید توکنم رو ببرم جلو، بعد یهو سفیدتر رو میبینم (و یا از اتاق فرمان اشاره میکنن) و میفهمم اونی که فکر میکردم سفیده در واقع مشکیه! و این یه سیکل معیوبه که هنوز باهاش کنار نیومدم.
و شاید، این هم اضافه کنم که AP داره (هول نکنین الان میگم یعنی چی! هنوز معادل فارسی مناسب براش نیافتهام.)، یعنی اگه کسی بخواد به بهترین ترکیب بازیای که میتونه این نوبت بازی کنه فکر کنه، ممکنه کلی معطلتون کنه و خسته شین. به قول بردگیمیها داون تایم یا خوابِ بازی داره: یعنی تا ایشون به بهینهترین شیوۀ بازیش فکر کنه بازی یه مدت خوبی میخوابه.
کی بازی کنه حال میکنه؟
یوروگیم دوستها. قطعاً این بازیایه که اگه به طور کلی یورو (سبک بازیهای اروپایی) دوست دارین، یعنی بازیای که توش بازی رو خودتون دستتون بگیرین، سعی کنین یه سیستم منطقی بهینه پیاده کنین و شانس زیادی دخیل نباشه و آخر سر هم تمام تلاشهاتون به نمره تبدیل بشه و هرکی نمرش بیشتر باشه برندهتره، این بازی خوراک شماست.
در عین حال، مکانیسمهای بازی نه پیچیدهن و نه حوصله سربر. شاید نه برای تجربۀ اولین یورو، ولی اگه یورو سَبُک بازی کردین و دوس داشتین، حتماً یه سری به این بازی هم بزنین.
رنکش چنده؟
هر کی اومده این بخش رو بخونه خودش بره حیا کنه واقعاً! مهمه که من، یا شما، ازین بازی خوشمون میاد یا نه. یا نهایت، فُلانکَسکَ که ریوو یا نقد مینویسه و من نظرم به نظرش نزدیکتره چی در موردش گفته. نه اینکه آدما در مجموع چه نظری در موردش دارن! شما اگه از بازی رنکِ یک دنیا خوشتون بیاد، اگه بهترین فیلم تاریخ در نگاه منتقدها رو دوس داشته باشین، اگه بهترین کتاب از نگاه منتقدها رو بپسندین، تنها معنیش اینه که نظر شما در مورد این بازی به نظر کل دنیا یا نظر یه عدهای نزدیکتره، همین! اگه نظرتون باهاشون فرق میکنه، معنیش اینه که اینجا شبیه بقیه نیستین. خیلی وقتا به خودتون تحمیل میکنین بازیای رو که بقیه دوست داشتن دوست داشته باشین! اگه از یه بازیای خوشتون میاد که تو رنکینگ پرته خجالت نکشین! حتی ممکنه دقیقاً از چیزهایی که من خوشم نیومده خوشتون اومده باشه. ممکنه چیزهایی که من دوست دارم شما رو آزار بده. قرار نیست هرچی منتقد یا هرکسی که مینویسه بگه درست باشه. خلاصه اینکه، با من هم در مورد رنکینگ BGG صحبت نکنین که برخورد نامناسبی میکنم!
وای! چه باحاله! یا نه؟
من، برعکس تصور اولیهام، با این بازی خیلییی حال کردم و بازیایه که هربار بهم پیشنهاد بشه بازیش میکنم. سادهست، در عین حال عمیقه. سنگینه، در عین حال پیچیده نیست. همه چی تو دست خودته. قرار نیست هزارتا چیز رو کنترل کنی، ولی کلی جا هست که میتونی بهش فکر کنی. تهش هربار هم باختم، ولی لبخند رضایت روی لبهام بوده. به شما هم پیشنهادش میکنم! سر آخر اینکه بله، وای! چه باحاله!
فوق العااااااده بودددددددد عالیییی
چقد نوشتار جدید و پر خلاقیت و فان بود خیلی باحاللللل خیلی حال کردم
منتظر ادامه های این داستاننن هستم
جالب بود آقا پویا، خسته نباشید، وای چه باحاله واقعا!
درود بر تو ای مرد گران…
مطلب بسیار خوب و مفیدی بود،
دم شما گرم و خدا قوت 😡
عالی بود پویا جان
به تزریق کردنت ادامه بده!
مطلب کامل بود و جذاب
منتظر مطالب بیشتری از شما هستیم پویا جان
ممنون از شما و همه دوستانی که محبت داشتند 🙂
جالب بود.
بعضی از لغات به نظرم درست نبود.
ولی در کل عالی.
این بشر سراپا تقصیر است! ولی متشکرم!
ممنون. چیزِ متن و اونجاهاش خیلی خوب بود. اما وقتی در مورد بازی توضیح میدید نامفهوم میشه چون همه چیز به جز کارت ها قلنبه حساب میشه(برای من)
به هر سو چون نظر کنی، جز قلنبه نبینی! ولی دست به گیرنده نزنید، مشکل از فرستنده است.
واقعا عالي نوشي. آفرين
خيلي زيبا
خب چرا اینجور بازی ها تو ایران حالا یا با حق کپی رایت یا بدون حق منتشر نمیشن؟که نسخه فارسیش رو بازی کنیم