در این مقاله بازی Gobblet را معرفی میکنیم کی یکی از محبوبترین بازیهای خانوادگی دنیاست و به شکل عجیبی در خارج (!) پرفروش است.
تا به حال برایتان پیش آمده که به فیلم، کتاب، یا آهنگی بربخورید که گوشۀ کتابخانه، کمد و یا یک فولدر دورافتاده در درایو اف خاک میخورده، و ناگهان تصمیم بگیرید نگاهی به آن بیاندازید و ببینید چه است؟ چیزی که بیصدا و آزار در گوشهای پنهان منتظر دست نوازشی بوده که همهمه و غوغای همجنسان پرطُمطُراقش او را از آن محروم کرده بود؟ و بعد از خود متعجب شوید که چطور این همه متوجه حضورش نشده و از او غافل شده بودید؟ (و آیا این قصۀ پرغصه و تکراری خیلی از آدمهای این روزگار نیست؟)
خدمتتان عرض کنم که در دنیای بازی نیز همینطور است. گهگاه و در شلوغیها و سروصدای کرکننده، همان که همگان اینروزه «هایپ» میگویندش، طفلان یتیمی هستند که زیر دست و پا نادیده گرفته میشوند، تا بلکه روزی کسی تصادفاً و به هنگام پاکسازی و گردگیریْ دستی بر سرشان بکشد، شاید نگاهی هم به درونشان بیاندازد، تا لاجرم مهرشان به دل او افتد.
نوشتار حاضر صدای سکوت این خوبان خاموش است و هدفش معرفی بازیهای رومیزیای است که کمتر دیده یا شنیده شدهاند، و کمتر کسی به آنها نظر کرده است.
گابلت Gobblet
ده پانزده سال پیش، دوباره و پس از سکوتی سنگین و چندین ساله، بازیهای رومیزی کمی رونق گرفته بود و دوباره سر و کلۀ چند بازی در بازار پیدا میشد. البته مثل حالا اینقدر خوب نبود، اما خیلی بهتر از دورهای شده بود که تنها میشد از بازار منچ، ماروپله، فکروبکر، روپولی، دبرنا، پاسورِ یواشکی و از این دست بازیها خرید. «اینها که خیلی مشتی بودن! مگه همیشه نمیگفتی نوستالژیکن و خاطرات کودکیان و ازین حرفا؟» بلی، نمیگویم بد بودند. اما تکراری شده بودند دیگر. وقتی هم فقط همینها باشد، آن هم این همه مدت، کشش به بازی جدید هم در آدمها کمتر میشود. چون تنها تخته نرد و دبرنا و ازین دست شادشان میکند و کمتر حاضر به تجربۀ بازی جدیدی هستند. «البته واقعاً الان که این همه بازی هست، میبینم که خیلی دورۀ تلخ و غمگینی بوده…» بلی، خوب غمگین است. البته آن موقع با همان بازیها کلی شاد بودیم.
داشتم میگفتم. دوباره اوضاع بازیهای رومیزی کمی بهتر شده بود، چرا که یک پدربیامرزی، بازیهای شرکت ژیگامیک را وارد کرده بود. انصافاً هم خوب گرفت. یادم میآید زمانی که اولین بار آن بازیها را دیدم، از شوق تجربهشان دور خودم چرخیدم. البته همین که بازی دونفرۀ مهرهداری را که مثل تختهنرد بیشتر به شانس وابسته نباشد، و به اندازۀ شطرنج نیز طولانی و پیچیده نباشد تجربه کردیم، برایم خیلی جالب بود.
« میگی قضیه چیه؟ امروز قراره همش خاطره بگی؟» البته که نه. امروز میخواهم از یکی از همین بازیها برایتان بگویم. بازیای که در شوق و هیجان بازیهای اسم و رسمدارتر و جایزهگرفتۀ آن دوران تاحدودی فراموش شد و کمتر به آن توجه شد. «من کوریدور و کوارتو رو بازی کردم. یکی از همینهاست؟» نه، اینها نیست. بازیای است که به زعم من بسیار جذابتر از سایر بازیهای همدورۀ خود است. «بابا خون به جگرمون کردی، بگو دیگه! سَم هیلی هم انقدر کش نمیده مقدمۀ معرفی بازی رو!» چه کم صبر شدهای پسر جان. باشد، میگویم: گابلت!
یک صفحۀ بزرگ دایره شکل دارد که در آن مربعی چهاردرچهار قرار دارد. هرکس سه مجموعه مهره دارد. از همین نگاه اول، اینکه مهرههای هر مجموعه از بزرگ به کوچک است و هر مهرۀ بزرگتری روی مهرههای کوچکتر قرار میگیرد و آنها را پنهان میکند، یا به اصطلاح میبلعد – نام بازی نیز یادآور همین است – همه را شیفتۀ خود میکند. قرار است مهرههای خود را طوری در صفحۀ بازی قرار دهیم که چهارمهرۀ رنگمان در یک راستا قرار بگیرند «مثلِ دوز؟» بله شبیه دوز… صبر کن ببینم. تو مگر اصلاً سِنَت به دوز میخورد؟ « دوز رو دیگه خوب میدونم چیه دیگه. کوارتو هم دوز داشت تازه. چرا به نظرت بازی بهتریه؟» البته مسئلۀ بهتر یا بدتری نیست، چرا که صحبت سلیقه است. اما برایت میگویم که چرا بازی بسیار هوشمندانهای است.
این مهرهها را همانطور به شکل سه دسته بیرون صفحۀ بازی میگذاریم. هرکس در نوبتش باید از یکی از مهرههای بیرونی شروع کند و مهرهای را وارد بازی کند، و یا اینکه اگر بخواهد، مهرهای را در درون صفحۀ بازی جابهجا کند. منتها همۀ قشنگی بازی اینجاست که مهرههای بزرگترمان میتوانند روی مهرههای کوچکتر حریف بنشینند و آنها را پنهان کنند «یعنی قورتشون بدن!» آفرین! و در چشم برهم زدنی صفحۀ ترازو را در بازی به نفعت تغییر دهند.
مسئلهای که وجود دارد این است که چون مهرهها بیرون بازی روی هم قرار گرفتهاند، تنها میتوانی مهرهای را داخل صفحۀ بازی کنی که رو قرار دارد. «آها. پس یعنی اینطوری نیست که کوچیکهارو بفرستی تو اول و همینطوری برای خودت مهره بزرگاتو بذاری، بعدن ببینی چه بازیای کرده حریفت و بیاری بذاری رو بقیه.» درست است. و ثانیاً نمیتوان از بیرون بازی مهرهای را وارد کرد و مهرۀ حریف را بلعید «هوم! این خیلی جالبش میکنه!» بلی. این موضوع خیلی مهم است. چونکه برای بلعیدن مهرۀ حریف، یا باید مهرۀ خود را در بازی جابهجا کنیم و مهرۀ حریف را بپوشانیم، که در این صورت یک نوبت آوردن مهره در بازی و افزایش تعداد مهرهها روی صفحۀ بازی را از دست دادهایم و در نتیجه شانس دوز کردنمان کم میشود. یا باید ابتدا در نوبتی، مهره را به بازی بیاوریم و سپس در نوبت بعدی مهرۀ حریف را ببلعیم «بعید میدونم اون هم بیکار بشینه دیگه. حتماً تا اون موقع یه فکری میکنه جلوتو بگیره» درست است. ضمن اینکه او نیز میتواند با مهرههایش مهرههای ما را ببلعد «فک کن یه درصد نبلعه!». تازه میشود روی مهرۀ خودمان هم بنشینیم تا دیرتر با غافلگیری حریف، چهارتایمان را کامل کنیم. البته پنهان کردن مهره همیشه هم خوب نیست. بگذار برایت بگویم.
نکته اینجاست که چنانچه در طول بازی مهرۀ خود را جابهجا کنیم و ناگهان متوجه شویم که زیر آن مهره، مهرۀ رقیب بوده که قبلاً پنهانش کرده بودیم، نمیتوانیم بازیمان را تغییر بدهیم و مهرۀ دیگری را حرکت دهیم «ای ول! دست به مهره بازیه!» بلی، قانون مورد علاقهات؛ دست به مهره بازی است. این سبب میشود که لحظات بسیار جالبی رقم بخورد، چرا که حتی یک جابهجایی اشتباه هم میتواند بازی را دودستی تقدیم حریف کند. حتی پیش آمده که این سبب باخت آنی شود «اوه! مهرتو برمیداری و زیرش مهرۀ حریفه و میبینی که چهارتاش کامل شده! خیلی خوشم اومد!» البته من خیلی طرفدار بازی حافظهای نیستم، ولی اینجا دقیقاً همین حواسپرتیها به شیرینی بازی میافزاید.
با وجوداین که بحث حافظه مطرح است، ولی به هیچ عنوان عنصر اصلی نیست و این خیلی نکتۀ مهمی است. اکثر بازیهای حافظهای منحصراً به نفع کسی است که خوب همه چیز را به خاطر میسپارد و کمتر اشتباه میکند. اما در گابلت، عناصر دیگر هم در کنار حافظه موثر است و همین ترکیب قوانین و المانهای ساده در این بازی، شکلِ خوشآهنگی به خود گرفته است.
گابلت نه آنقدر بازی کوتاهی است که نشود در آن برنامهریزی کرد، و نه آن میزان طولانی است که حوصلۀمان سر برود. و شاید یکی از خوبیهای بازی همینجاست که با چهار مهرۀ قد و نیمقد، میتوان اینقدر فکر کرد و سرگرم شد. سن و سال هم نمیشناسد. قوانین سادهای دارد و در کمتر از یک دقیقه میشود آن را به هرکس آموزش داد « اکثر بازیای ژیگامیک همینطوریان. کوریدور و کوارتو و پیلوس و باقیشونم همین شکلی سه سوتن!» همینطور است. در عین سادگی عمق وسیعی دارند. کوریدور و کوارتو را شاید بیشتر بشناسند، اما گابلت این میان کمی غریبه مانده بود. «همین الان یه دست بزنیم؟» باشد. برویم …
🙂
این دقیقا همون حسی بود که بعد از خوندن مقاله بهم دست داد
من نسخه ایرانی رو خریدم (البته قبل از اولین بازی جعبه پاره شد D:)
بازی کویکسو هم خیلی بازی قشنگیه.
ولی پیلوس فقط قیافه اش قشنگه P:
راستی لطفا beasty bar نسخه ایرانی رو هم بررسی کنید.ممنون