رومیز لوگو
0

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

سایث: رهبران افسانه‌ای

دنیای بازی رومیزی «سایث» (به معنای داس) در تاریخ موازی دهه ۱۹۲۰ اروپا جریان دارد. در عصر کشاورزی و جنگ، عصر قلبهای شکسته و چرخ دنده‌های زنگ زده، عصر اختراعات و شجاعت‌ها و عصر رهبران شکست خورده‌ای که به دنبال بازپس گیری افتخارات گذشته‌شان هستند. بازیکنان در نقش این رهبران، تلاش می‌کنند تا قدرت از دست رفته‌شان را در اروپای شرقی با فتح سرزمین‌های تازه، به خدمت گیری سربازان جوان، درو کردن منابع زمین‌ها، ساختِ سازه‌ها و فعال کردن رباتهای غول‌اسا به دست آورند.

این بازی، که توسط جیمی استگمایر از موسسین استونمایر گیمز طراحی و تولید شده، یکی از موفق‌ترین بردگیمهای حمایت شده در سایت کیک‌استارتر نیز هست. در بخش دوم این سری مطالب، نگاهی خواهیم داشت به رهبران افسانه‌ای دنیای سایث، خلق شده توسط ژاکوب روزالسکی، هنرمند و تصویرساز لهستانی. (بخش اول این مجموعه را اینجا بخوانید)

 

اروپا در سالهای بعد از ۱۹۲۰ آشفته است و ناآرام. خاکستر حاصل از آتش جنگ اول جهانی، همچنان برفهای نشسته بر آوار و خرابی را سیاه و کثیف می‌کند. شِبه شهرِ پرنفوذی که همه آنرا «کارخانه» می‌خوانند، و همواره آتش درگیری و ناامنی را با رباتهای مسلح غول‌پیکرش روشن نگاه می‌داشت، تعطیل شده و توجه ممالک همسایه را به خود جلب کرده است… پنج دولت مدعی با فرستادن رهبران جنگاور و افسانه‌ای خود، در تلاش برای کسب قدرت دوباره و حکمرانی بر خطه شرقی اروپا هستند.

در ادامه این مطلب به معرفی این پنج رهبر برگزیده می‌پردازیم:

 

anna_wojtek

آنا و وُژتِک (جمهوری پولانیا)

آنا در خاندانی روشنفکر و دیپلمات زاده شد. بعد از مرگ والدینش در جنگ، به خانه پدربزرگش، که یک سرباز کهنه‌کار و یک شکارچی حرفه‌ای بود، نقل مکان کرد. جایی که کار با اسلحه را آموخت و تبدیل به یک تیرانداز ماهر شد.

وُژتک، توله خرسی بود که آنا در یکی از گردش‌های جنگلی‌اش، در کنار خرس مادر مرده‌ای در یک تله انسانی، یافته بود. آنا و وژتک، مثل دو یار جدانشدنی همیشه در کنار هم بودند و حتی زبان مشترک ارتباطی بین هم داشتند.

در بزرگسالی، آنا به عنوان تک‌تیرانداز، داوطلب فعالیت در واحد شناسایی نظامی تازه تاسیس ارتش پولانیا شد. به اتفاق وژتک، این دو با حضور برجسته خود در ارتش، به سرعت تبدیل به افسانه‌هایی زنده از شجاعت و نبرد شدند.

با تعطیلی «کارخانه» و بیشتر شدن شایعاتی مبنی بر قدرت گرفتن نیروهای بلشویک در اروپا، آنا و وژتک، ماموریتی مبنی بر حفظ اتحاد و استقلال جمهوری پولانیا با ایجاد امنیت در مرزهای شرقی، را پذیرفته و راهی سرزمین‌های اطراف «کارخانه» شدند…

 

 

olga_concept_01small

اولگا رومانووا و چانگا (جماهیر شوروی)

اولگا در خاندانی اشرافی زاده شد. پول، جایگاه اجتماعی و بالتبع آن بدخواهی و کینه نزدیکان، مسائلی بود که از خانواده آریستوکراتِ رومانووا، نصیب اولگای باهوش می‌شد. از کودکی به اولگا (و تمام کودکان آن خطه) آموزش داده می‌شد تا با احترام فراوان نسبت به ببر سیبری، که در توندراهای شوروی می‌خرامید، برخورد کند.

در ۱۵ سالگی، اولگا تبدیل به دختری زیبا، جاه‌طلب و با هوشی سرشار شده‌بود. آشنایی او با ویکتور، فرمانده هنگ مک‌ها، منجر به نامه‌نگاری عاشقانه‌ای بین این دو شد. ویکتور، با هدیه‌ای منحصر به فرد، زادروز تولد ۱۶ سالگی اولگا را تبریک گفت: چانگا، توله ببری از سیبری… در طی هفته‌های بعد از آن، این سه زمان‌های زیادی را کنار هم گذراندند و آینده‌ای برای هم ترسیم کردند که حرص و طمع دولت‌ها مانع تحققش شد.

با شروع جنگ بزرگ (جنگ جهانی اول)، ویکتور به خدمت فراخوانده شد. نامه‌نگاری این دو عاشق تا دریافت خبری تلخ مبنی بر گم شدن ویکتور در پشت مرزهای دشمن، ادامه یافت. اولگا در تلاش برای یافتن ویکتور، با همراهی چانگا، به سرویس مخفی ارتش روسیه پیوست.با هوش و جاه‌طلبی خود به سرعت نردبان‌های ترقی در ارتش را پیمود و این امکان را یافت تا به پشتوانه قدرت نظامی تا دندان مسلح روسیه، مرزهای غربی را در جستجوی ویکتور گم گشته، بپیماید…

 

 

german_character_01a_small

گونتِر فون دویسبورگ و شب و روز (امپراتوری ساکسونی)

گونتر در خانواده‌ مرفه دویسبورگ، که ثروتش را از راه پرورش و فروش گرگ‌ به دست آورده بود، چشم به جهان گشود. در نوجوانی همراه پدر، به آفریقا سفر کرد، سفری که منجر به یادگیری مهارت‌های شکار و علاقه به باستان‌شناسی در او شد.

با حسی عمیق از میهن‌پرستی، گونتر جوان به ارتش ساکسونی پیوست. دو سال ابتدایی خدمتش را به آموزش سربازان برای آشنایی و کار با گرگ‌ها گذراند. از خلال این دوره آموزشی، دو گرگ ویژه را به عنوان همراه خود برگزید: ناخت و تاگ (شب و روز).

با شروع جنگ، گونتر و گرگ‌هایش با فرماندهی لشگری از مک‌ها، جنگل‌ها و کوهستان‌های ساکسونی را در نوردیدند. نام گونتر و مدال‌های بی‌شمارش، ترس و وحشتی را در دل دشمن و همزمان احترامی در قلب هم‌میهنانشان بر می‌انگیخت.

بعد از پایان جنگ، امپراتور ساکسونی، گونتر و شب و روز را روانه ماموریتی مهم در مرزهای شرقی ساکسونی کرد، جاییکه سرزمین‌هایی بدون مالک در اطراف «کارخانه»، نوید امکانی برای گسترش امپراتوری را می‌داد. و بدین‌سان گونتر، که هیچگاه به ماجراجویی پاسخ منفی نمی‌داد، روانه شرق شد…

 

 

tatar_chaarcter_conceptart_small

شاهزاده زهرا و کار (حکومت خان‌سالار کِریمه)

شاهزاده زهرا نخستین فرزند خانِ تاتارِ کریمه بود. برخلاف میل پدر و منصب سلطنتی‌اش، اسب سواری و تیراندازی با کمان را به چای خوردن و گپ زدن با مقامات ترجیح می‌داد. به زودی دریافت که قدرت پیش‌بینی بالایی دارد، مهارتی که در تیراندازی به اهداف متحرک بسیار کارآمد بود.

در شانزده سالگی، پدرش به او جوجه عقابی هدیه داد. در دوستی درازمدتش با عقاب، که آنرا «کار» نامیده بود، دریافت که هر دو نوعی ارتباط ذهنی با یکدیگر دارند، او از چشم عقاب می‌دید و عقاب از نگاه او!

به زودی آوازه شجاعت و دلیری‌ زهرا در تمام کریمه، در بین مردم و تجار و کاروان‌ها پیچید. با پایان جنگ پدرش که مردی سنتی و شیفته فرهنگ کریمه بود، مخالفت با استفاده از مک‌ها و تکنولوژی‌های جدید در ارتش را کنار گذاشت، و پذیرفت که دنیای بیرون از سرزمینش به سرعت در حال تغییر است. تغییری که ممکن است به نابودی خاندان کریمه بیانجامد. پس زهرا و کار را به سرزمین‌های شمالی اعزام کرد تا با کسب تکنولوژی‌های تازه، امنیت را برای مردمش فراهم کند…

 

 

animal_concept_02bsmall_logo

بیورن و ماکس (شاهنشاهی نوردیک)

بیورن، از نوادگان خاندانی شهیر از وایکینگ‌ها، در دهکده‌ای کوچک در شمال سرزمین شاهنشاهی نوردیک به دنیا آمد. پیشه اصلی طایفه وی، برای قرن‌ها، پرورش گاوهای عظیم الجثه در مزارع قطبی بود. از کودکی، بیورن دریافته بود که توانایی خاصی در رام کردن و برقراری ارتباط با این حیوانات غول پیکر دارد.

در ۱۵ سالگی، بیورن در پی یافتن یک گاو جوان رمیده از گله، در طوفان برفی سنگینی گیر افتاد. او گاو را یافت اما امیدی برای برگشتن به دهکده در آن طوفان نداشت. گاو جوان، که گویی موقعیت خطیر را درک کرده بود، خود را چونان حفاظی برای بیورن در برابر کولاک قرار داد. پس از رهایی از آن مصیبت، بیورن آن گاو جوان را مرکب خویش ساخت و نامش را «ماکس» نهاد.

در بزرگسالی، اشتیاق فراوان بیورن برای کشف دنیای فراتر از دهکده‌اش، او را به سمت سلسه‌ای از ماجراجویی‌ها به همراه ماکس کشاند. چونان فرستاده‌ای به قبائل دیگر کمک می‌کرد، به ماموریت‌های جنگی اعزام می‌شد و سرزمین‌ها را به دنبال منابع نفتی جستجو می‌کرد.

داستان شجاعت‌ها و دلاوری‌های او به گوش شاه نوردیک رسید، و منجر به درخواست سلطنت از آنها، مبنی بر انجام ماموریتی ویژه در جنوب شد. او مامور شد تا مزارع و روستاهای تازه‌ای را به قلمرو نوردیک، با سیاست و یا اعمال زور، بیفزاید و در کنار آن به کاوش در «کارخانه» و سرزمین‌های اطراف آن بپردازد تا تکنولوژی‌های مدرن را برای جنگ‌های آتی به خدمت گیرند…

 

و در ادامه، تصویرسازی‌های دیگری از دنیای سایث:

 

01

 

02

 

03

 

04

 

در قسمت بعدی این مطلب، به معرفی و بررسی خود بازی، ویژگیها و نقاط ضعف و قوت آن می‌پردازیم…

 

ثبت دیدگاه

خوشحال می‌شوم که دیدگاه شما را در مورد مقاله‌ی ارائه شده بدانم.

ممنون می‌شوم در نگارش دیدگاه خود این نکته‌ها را در نظر بگیرید:

  • دیدگاه‌های توهین‌آمیز و ناشایست تایید نمی‌شوند.
  • دیدگاه‌های بی‌ارتباط به محتوای مقاله تایید نمی‌شوند.
  • لطفا از بخش دیدگاه برای مطرح کردن سوال‌های خود استفاده نکنید (به جای آن از دیسکورد رومیز استفاده کنید).

    • امیر سلامتی گفته؛
      16:12 1395/11/27

      میفهمم منظورتو. اون عمقی که انتظار میره رو نداره کاراکترهاش. ولی جالبیش اینه که همین کاراکترسازی سطحی هم توی گیم‌پلی تاثیرگذاره و مفهوم ایجاد میکنه. توی قسمت بعد بیشتر توضیح میدم 🙂

        • امیر سلامتی گفته؛
          18:16 1397/08/30

          سلام
          اطلاعی ندارم از فروشگاه‌ها باید بپرسین
          احتمال موجود بودنش کمه چون بازی گرونیه
          ولی اکثر کافه‌ها دیدم دارن

    • امیر سلامتی گفته؛
      16:16 1395/11/27

      ما که واردات نداریم. ولی هرکی هم بیاره خیلی بالا درمیاد براش. مسافرا رو باید دریابی 🙂

  1. بازتاب هارومیز – سایث: ماشین قدرت نمایی

  2. Arash گفته؛
    19:09 1395/12/04

    سلام خسته نباشید
    مرسی بابت این سری مقاله های فوق العاده
    فقط یه سوال پیش اومده برای من
    این بازی نهایتا ۵ نفره‌ است پس چرا رو صفحه اصلی بازی ۷ تا دایره رنگی هست 🤔

  3. محمد حسین گفته؛
    16:33 1399/05/12

    سلام من این بازیا دارم ولی همبازی ندارم چون سخته. و قوانینش دوستاما خسته میکنه ولی من عاشقشم میشه حالت یکنفره اش را مقاله کنین

لینک کوتاه