مقدمه
بعد از اینکه قسمتتون بشه بتونین یک قفسه آبرومند بازی رومیزی دست و پا کنین، و این قفسه تونست باعث طلوع دوباره خورشید جذابیتهاتون در میان دوستانتون بشه، بالاخره اطرافیانتون قبول میکنن که بیان خونتون. بعد از چاق سلامتی و بوس بوس میمون میمون، یکم همه از آخرین خاطرات اسنپ و تپسی و جوجو کار و ماکسی سرویس تعریف میکنن. همه اینها که تموم بشه یکی بالاخره روش میشه بگه که «خب، حالا چی بازی کنیم؟» اونجاست که نگاه خیرهتون میوفته به قفسه پر طمطراق بازیتون و میرین در رویاهاتون غرق میشین.
-هرچی دوست دارین میتونیم بازی کنیم!
این جمله اشتباه و کودکانهایه که به محض خروج لغاتش از دهانتون از گفتنش پشیمون میشین. خدا نکنه که تو قفسهتون بازیهایی از دست Game of Thrones، Risk و دانجنز اند دراگونز داشته باشین. حتما هم یکی دو نفر سریال بین تو جمع هست که پیله بشه گیم آف ترونز بازی کنین. خدا نکنه کسی سریال Big Bang Theory دیده باشه، که در این صورت یک ساعتی رو به توضیح دادن مفهوم بازیهای نقشآفرینی خواهید گذروند. البته که کرم از کنده بلند میشه و امثال من و شما تنمون میخاره واسه همین توضیح دادنها و علاقهمند کردنها.
من کاری که میکنم اینه که تصور میکنم همچین جمعی رو تو چه فیلمی دیدم! بعد گزینههام کمتر و کمتر میشه و راحت میتونم بهشون پیشنهاد بدم که چی باید بازی کنیم! باشد که با به اشتراک گذاشتن این روش فکری، گرهای از کار شما نیز گشوده شود.
دوازده مرد خشمگین
سیدنی لومه ۱۹۵۷
یه موقع هست که اکیپ ۷ تا ۱۰ نفرهتون مثل ۱۲ شخصیت فیلم دوازده مرد خشمگین هستن. حداقل چهار پنج نفر پرحرف و پر مدعا دارین که راجع به مفاهیم «حقیقت» و «دروغ» اعتقادات محکمی دارن و به هیچ قیمتی حاضر نیستن از خر شیطون پیاده بشن، آدمها با هیچ منطقی با همدیگه اشتراک ندارن، دو سه نفر بی حوصله هستن و فقط به این فکر میکنن که کی قراره بازی تموم بشه که به کاراشون برسن و چند نفری هم به سادگی با پر حرفی راضی میشن و رایشون رو عوض میکنن. تو فیلم دوازده مرد خشمگین که یکی از شاهکارهای کارنامه هنری سیدنی لومهست، دوازده نفر عضو هیئت ژوری یک دادگاه هستن و کل فیلم به پرحرفیهای هیجان انگیز و جالب این آدمها میگذره.
برای این جمع، بهترین بازی که میتونین پیشنهاد کنین بازی Secret Hitler هست. با این بازی میتونین به سادگی و فقط با حرف زدن و شک کردن و تحلیلهای اضافه بر سازمان، مفاهیم ابتدایی مثل شناخت، حقیقت و اعتماد رو برای خودتون و اکیپتون به چالش بکشین.
هشت نفرتانگیز
کوئینتین تارانتینو ۲۰۱۵
بعضی اوقات دورهمیهای آدم شبیه به Minni’s haberdashery میشه. شما یکی دوتا از دوستان رو دعوت کردین که دور هم بازی کنین و حالا هرکدوم از اونها یکی دو نفری رو با خودشون آوردن منزل شما. هیچکس اونیکی رو درست نمیشناسه و همه در عین حال که میخوان در کمال ادب و خوشرویی برخورد کنن، با گفتن هر جمله و انداختن هر تیکه، دارن «دوستان» جدیدشون رو به چالش میکشن و محک میزنن.
شاید باورتون نشه ولی تو یه همچین جمعی، بهترین راه برای اینکه آدمها بیشتر با هم آشنا بشن و کمترین خون و خونریزی اتفاق بیوفته، یک دست استوژیت بازی کردنه. حالا شما خیلی خارجی هستین و Dixit بازی میکنین، ولی ایرانی ایرانی بخر. با این بازی به سادگی میتونین با غیرمستقیمترین روش ممکن همدیگه رو بشناسین و با خلق و خوی همدیگه آشنا بشین. به احتمال خوبی کیفیت آشنایی که در طی اولین دست بازی استوژیت نسبت به هم پیدا میکنین خیلی عمیقتر و ارزشمندتر از شناختیه که با خاطره تعریف کردن و بامزهبازی میشه پیدا کرد. بماند که وسط استوژیت هم میشه کلی دری وری گفت و بامزه شد.
این پایان است
ست روگان، اوان گلدبرگ ۲۰۱۳
بعضی اوقات هست که همه خیلی بامزهن! همه احساس کمدین بودن میکنن، هیچکس حاضر نیست شوخی یکنفر دیگه رو بدون جواب بذاره و از قضا همه هم در بیمزهترین دورانشونن. دقیقا مثل لیست بیانتهای کمدینهای فیلم به اصطلاح کمدی «این پایان است». نهایتا شاید چهل پنجاه تا جوک باحال این وسط پیدا بشه که بشه بهش خندید، ولی خب وقتی این پنجاه جوک بامزه از دل ۳۰۰.۰۰۰ جوک ناموفق بیرون میاد، یکم لب و لوچه آدم از مصنوعی خندیدن بیحس میشه و کلا تجربه خوشآیندی نیست.
برای یک همچین جمعیت لوس و بیمزهای، بهترین گزینه یک بازیه که در کمال سکوت انجام بشه. بازیای که بتونه خیلی غیر مستقیم بزنه تو ذوق نمک ریختن همه، چرا که اگه همه همزمان شروع به بامزه بازی در بیارن، یا نهایتا همدیگه رو میکشن، یا توسط شما به قتل میرسن. بازیای که میخوام برای این جماعت پیشنهاد کنم بازی Mysterium هست که چندتا ویژگی مناسب برای این دست از جمعها داره. یکی از مهمترینهاش اینه که یک نفر باید در نقش روح بازی کنه و در کل طول بازی حق نداره حرف بزنه! این نقش مناسب پرحرفترین-بامزهترین شخص جمعه و خیال همه رو برای حداقل یک ساعت راحت میکنه. نکته بعدی اینه که همیشه باید تلاش کرد تا آدمهای بامزه از روی بامزهبازی شروع نکنن به تیکه انداختن و تخریب شخصیت اطرافیان. دوستانی که من رو از نزدیک میشناسن میدونن به شخصه چقدر با ماهیت «مسخره کردن دیگران» مشکل دارم. بازی Mysterium یک بازی سبک همکاریه و در عین حالی که جا رو برای مقصر کردن این و اون باز میذاره، حس کمک به دیگری و همکاری رو هم قلقلک میده. نکته بعدی اینه که ماهیت این بازی ترکیب بازی مرموز «سرنخ» و بازی هیجانی-شناختی Dixit هست که برای همچین جمعی خیلی مناسبه.
دشت گریان
تئو آنجلوپولوس ۲۰۰۴
خب حالا همیشه هم که یک خروار آدم نمیریزه سر آدم! بعضی اوقات چهار پنج نفر از دوستان هنریتون میان منزل به صرف بحث سینمایی و پرحرفی راجع به حواشی آرتیستهای معروف. این دوستان محترم و گرامی، بخاطر قدرت تحلیل متفاوت و تسلطشون به زبان «هنری»، میتونن موی مخفیشده در لایه پنجم رو از ماست هر محصول فرهنگیای بیرون بکشن. برای اینکار هم از صبر کردن و تعلیق ابایی ندارن! Citizen Kane رو چند بار دیدن که هیچ، دشت گریان دایرکتورز کات پنج ساعته تئو آنجلوپولوس رو هم دیدن و از نماهای نقاشانهی این هنرمند فخیم لذتها بردهاند.
برای این آدمها بازی Scythe رو پیشنهاد میکنم، چون به عنوان یک بازی نسبتا طولانیتر، لایههای زیادی رو برای تحلیل و رمزیابی در اختیار بازیکنها قرار میده که هیچ، زیبایی بصریش چشم هر آدم اهل هنری رو به سمت خودش میکشه! با فرض اینکه شما حوصله یک ساعت توضیح دادن قوانین بازی رو داشته باشین، عزیزان دل حوصله یک ساعت شنیدن توضیحات بازی رو خواهند داشت.
کشتار
رومن پولانسکی ۲۰۱۱
مواقعی هست که همه چیز به نظر عادی میاد. شما به همراه همسر گرامیتون، دوستی رو به همراه همسر گرامیشون دعوت میکنین که چهار نفره یک عصری رو به دور از جنجالهای روزمره و نگرانیهای بچهها و کار و زندگی، به بازی در کنار هم بگذرونین. ولی خب… همه میدونیم که هیچ چیز عادی نیست. زندگی زناشویی یک زوج جوان پر از حواشی ناگفته و غرهای نزده و انتقادهای طرح نشدهست. که خب لزومی هم به طرحشون نیست!
اما اگه فیلم کشتار پولانسکی رو دیده باشین، میبینین که بعضی اوقات باید همه چهارچوبها رو شکست و روابط رو در تهاجمیترین موقعیت ممکن قرار داد تا بدن مریض احوال و سیه چردهی روابط تمام نقاط تاریک وجودش رو بالا بیاره، هرچقدر که لازمه کثافتکاری کنه و بعد به یک آرامش واقعی برسه. بازی Chinatown مملو از حرفهایی که نباید زده بشه، تصمیماتیه که نباید گرفته بشه و به سادگی و در طی چند دقیقه اولیه بازی، دست میکنه در روحتون و سیاهترین نقاطش رو به همه نشون میده! البته که صحنه جذابی نیست برای دیدن، البته که تجربه تلخیه، البته که همیشه تلاش بر این بوده که از مسایل عبور کنین و خیلی چیزها رو به زبون نیارین… ولی فایدهش اینه که بعد از این فرآیند دردناک، همه آدمهای بهتری خواهیم بود.
قهوه و سیگار
جیم جارموش ۲۰۰۴
بعضی از دوستان هستن، حالا اسم نمیبرم… هیچ حرفی برای گفتن ندارن. ولی خب سالهاست که باهاشون ارتباط داریم. بعد از دیدنشون احساس نمیکنیم فایدهای داشت، ولی قطع معاشرت باهاشون هم غیر قابل تصوره. مثل فیلم بی سر و ته قهوه و سیگار جیم جارموش، که آدم از دیدنش سیر نمیشه. همیشه روابط به محتوا احتیاج ندارن… بعضی اوقات همین حضور مشترک میتونه عمیقترین روابط رو شکل بده، بدون اینکه کلامی حرف معنیدار بین آدمها برقرار بشه.
خیلی بازیهای سبک اروپایی هستن که میتونن برای همچین جمعهایی کارساز باشن، ولی از بین اونها من بازی My Village رو پیشنهاد میکنم. بازیای عجیب و غریب که درش شما تلاش میکنین قبل از اینکه افراد دهکدهتون بمیرن و همه دستاوردهاشون به زبالهدان تاریخ بپیونده، این تجربیات رو مکتوب کنین! تو این بازی ویژگی مهمی هست، اونم اینه که بازیکنها خیلی کاری به همدیگه ندارن. در کنار هم بازی میکنن و بعد از مدتی که بازی تموم شد یکیشون که بیشترین امتیاز رو گرفته برنده میشه. حالا این چیز بدیه؟ نه!
اعتراض می کنم که این اعتراض منطقی تره
که امیر هی از این شاخه به اون شاخه می پره